به گزارش نبض وطن، رویاروییهای نظامی در جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، نقطه عطفی در معادلات امنیتی و سیاسی خاورمیانه بود؛ حملاتی که با اقدام غیر موجه رژیم اسرائیل علیه تأسیسات هستهای، بخشهای مسکونی و ترور مقامهای نظامی ایران و نخستین تجاوز مستقیم ایالات متحده به خاک کشورمان آغاز شد و لایههای پنهان راهبرد چند دههای واشنگتن و تلآویو را آشکار ساخت. سیاستی که از سال ۱۹۷۹ با عنوان «مهار ایران» شروع شد، طی چهار دهه بعد به شبکهای پیچیده از تحریمهای اقتصادی، حملات نیابتی، عملیات مخفیانه و فشارهای نظامی مقطعی تبدیل گردید. با این حال، این تلاشها نه تنها به فروپاشی نظام جمهوری اسلامی منجر نشد، بلکه تابآوری تهران را تقویت کرد، بازدارندگیاش را افزایش داد و جایگاه منطقهای آن را تحکیم بخشید.
یک اندیشکده قطری در گزارشی نوشت: تحولات نشان داد که برداشتهای راهبردی آمریکا و [رژیم] اسرائیل از ایران بر پیشفرضهایی ناقص بنا شدهاند؛ از جمله تصور اینکه بحرانهای داخلی، ساختار سیاسی ایران را شکننده میکند یا حمایت مردمی از نظام بهسرعت فرو میریزد.
این تحولات نشان داد که برداشتهای راهبردی آمریکا و [رژیم] اسرائیل بر پیشفرضهایی ناقص بنا شدهاند؛ از جمله تصور اینکه بحرانهای داخلی، ساختار سیاسی ایران را شکننده میکند یا حمایت مردمی از نظام بهسرعت فرو میریزد. در عمل، حملات اخیر بیش از آنکه به تضعیف تهران بینجامد، انسجام داخلی را تقویت و اتحادهای منطقهای موسوم به «محور مقاومت» را فعالتر کرد. همزمان، این وضعیت بار دیگر محدودیتهای امپراتوری آمریکا در مدیریت تحولات خاورمیانه و شکنندگی داخلی [رژیم] اسرائیل را نمایان ساخت.
گزارش حاضر با مرور زمینههای تاریخی تلاش دارد ناکامی الگوی راهبردی غرب و [رژیم] اسرائیل را در مواجهه با ایران بررسی کند و نشان میدهد که ایران، با تکیه بر شبکهای از اتحادهای ایدئولوژیک و ابزارهای جنگ نامتقارن، توانسته است در برابر فشارها مقاومت و حتی موقعیت راهبردی خود را تثبیت کند. در مقابل، رژیم اسرائیل و آمریکا با پرسشهای بنیادینی درباره آینده بازدارندگی و ظرفیت راهبردیشان در منطقه روبهرو شدهاند؛ پرسشهایی که ممکن است نظم امنیتی خاورمیانه را در دهه آینده بازتعریف کند.



