به گزارش نبض وطن، او با بیان اینکه این موضوع در جریان دیدار با نماینده ویژه آمریکا، توماس باراک مطرح شده است، افزود: «به طرف آمریکایی پیشنهاد دادیم از روابط سازنده ما با ایران برای از سرگیری مذاکرات تهران- واشنگتن استفاده شود». به گفته وی هر دو طرف آمریکایی و ایرانی با اصل گفتوگو مخالف نیستند اما «هر یک ملاحظات خاص خود را دارند». السودانی تأکید کرد که «ایران خواهان مذاکراتی جدی، بدون تهدید و بدون تحمیل شروط است و این دیدگاه، منطقی و قابل درک است». نخستوزیر عراق همچنین اظهار کرد که کشورش در چندین مرحله در راستای تنشزدایی میان ایران و ایالات متحده آمریکا، نقشآفرینی کرده است. اعلام چنین مأموریتی از سوی محمد شیاع السودانی، معنایی فراتر از یک خبر معمولی دارد.
منطقه در وضعیت پرتنشی به سر میبرد و هر تحول امنیتی میتواند به سرعت ابعادی فراتر از مرزها پیدا کند. در چنین صحنهای، گفتوگوی مستقیم اگر ممکن شود، خود به یک پیام سیاسی قدرتمند تبدیل خواهد شد؛ پیامی که میگوید حتی رقبای دیرینه هم ناچارند بهجای تکیه بر فشار، سازوکارهای دیپلماتیک را فعال کنند. عراق با علم به این واقعیت، میکوشد نقش خود را از کشوری متأثر از رقابتها به کشور تأثیرگذار بر مسیر آنها تغییر دهد. جایگاه بغداد در این ماجرا تصادفی نیست. عراق سالها هزینه بیثباتی را پرداخته و اکنون به این جمعبندی رسیده که ثبات پایدار بدون ابتکار سیاسی بهدست نمیآید.
روابط نزدیک با ایران و وابستگیهای امنیتی به آمریکا، ترکیبی از نفوذ و دسترسی ایجاد کرده که کمتر بازیگری در منطقه از آن برخوردار است. بغداد میتواندف کانال ارتباطی باشد که پیامها را منتقل میکند، سوءتفاهمها را کاهش میدهد و فضای تنفس برای تصمیمگیری سیاسی ایجاد میکند؛ فضایی که معمولاً پیششرط هر مذاکره جدی است. سابقه میزبانی گفتوگوهای ایران و عربستان نیز برای عراقیها به سرمایهای سیاسی تبدیل شده است؛ حتی اگر نتیجه نهایی آن با میانجیگری کشوری دیگر یعنی چین تکمیل شد. این تجربه نشان داد، عراق میتواند میزبان روندهای حساس باشد.
اما این بار، سطح چالش بالاتر است. شکاف میان ایران و آمریکا بیش از هر زمان دیگر و پس از جنگ ۱۲ روزه شدیدتر شده است. پیش از تجاور مشترک آمریکا و اسرائیل به خاک ایران نیز خروج یکجانبه واشنگتن از برجام در سال ۲۰۱۸ برای تهران به نشانهای از بیثباتی تعهدات آمریکایی تبدیل شد. از همینرو وقتی ایران بر مذاکرات «بدون تهدید و بدون تحمیل شروط» تأکید میکند صرفاً موضعی تاکتیکی اتخاذ نکرده است؛ بلکه درباره ضمانتهای واقعی و پرهیز از تبدیل مذاکره به ابزار فشار سخن میگوید. در مقابل، ایالات متحده همچنان مسائل هستهای، فعالیتهای منطقهای و برنامه موشکی ایران را بهعنوان محورهای نگرانی خود طرح میکند؛ موضوعاتی که تهران آنها را بخشی از استقلال و امنیت ملی خود میداند و حاضر نیست زیر فشار به بحث بگذارد.
اهمیت این تقابل دقیقاً جایی است که نقش بغداد هم حساستر و هم پرخطرتر میشود. اگر عراق موفق شودف گفتوگو را از نقطه صفر به مرحله تبادل جدی دیدگاهها منتقل کند، دستاوردی نمادین بهدست خواهد آورد: نشان دادن اینکه خاورمیانه میتواند بدون دیکته شدن راهحل از بیرون، سازوکارهای داخلی برای مدیریت بحران خلق کند. اما شکست این روند نیز میتواند، هزینهای سیاسی داشته باشد و تردیدها نسبت به کارآمدی دیپلماسی منطقهای را تقویت کند. به بیان دیگر، بغداد روی خط باریکی حرکت میکند که یک سوی آن فرصت و سوی دیگرش تهدید اعتبار است. در محاسبه ایران، مذاکرات زمانی ارزش دارد که به کاهش واقعی فشارها و ایجاد مسیر گشایش اقتصادی بینجامد. همزمان برای واشنگتن نیز نادیده گرفتن معادلات داخلی و متحدان منطقهای ممکن نیست.
همین عوامل، گفتوگو را پیچیده و مبهم میکند. اما چنین وضعیتی لزوماً بهمعنای بیثمر بودن نیست. هر کانال ارتباطی که از تشدید ناگهانی تنش جلوگیری کند، خود نوعی سرمایه سیاسی است. اینجاست که ابتکار عراق معنای عملی پیدا میکند: بازگرداندن پروندهای پیچیده به ریل دیپلماسی. شاید در کوتاهمدت، نتیجه تنها گفتوگو درباره سازوکارهای مذاکره باشد نه درباره توافق نهایی؛ اما همین گام کوچک میتواند از چرخه خطرناک سوءمحاسبهها جلوگیری کند. بغداد امیدوار است با تکیه بر روابط متوازن، «اعتماد حداقلی» بسازد؛ اعتمادی که اگر تثبیت شود، مسیر مذاکرات بلندمدت را هموار خواهد کرد.
با این همه نباید تصور کرد که این مسیر بدون مانع پیش میرود. فشار بازیگران مخالف، رقابت قدرتهای بزرگ و محدودیتهای داخلی دو طرف همگی میتوانند، ابتکار عراق را به چالش بکشند. اما در جهانی که هزینههای تقابل بهسرعت تصاعدی میشود حتی ایجاد فضایی برای گفتوگوی سرد و محتاطانه نیز دستاورد کمی نیست. درست به همین دلیل است که سخنان السودانی فراتر از یک اظهارنظر معمولی، نوعی پیام سیاسی محسوب میشود: بغداد میخواهد نه میدان جنگ بلکه میز مذاکره باشد. انتخاب پایتخت عراق برای چنین مسیری حامل نمادی روشن است.
کشوری که در گذشته صحنه رقابت خشن قدرتها بود امروز تلاش میکند به پلی میان آنها بدل شود. اگر این نقش تثبیت شود، میتواند شکل تازهای از دیپلماسی منطقهمحور را معرفی کند؛ دیپلماسیای که بهجای انتظار برای نسخههای بیرونی بر ظرفیتهای داخلی تکیه میکند. حتی اگر نتیجه این روند توافقی جامع نباشد، کاهش تنش و باز ماندن کانالهای ارتباطی، خود میتواند از بروز بحرانهای بزرگتر جلوگیری کند. در نهایت، سرنوشت این تحرک دیپلماتیک مهم وابسته به مدیریت تنشها و ابتکارعملهای تهران- واشنگتن پشت میز مذاکره خواهد بود.
