• امروز : پنج شنبه - ۶ اردیبهشت - ۱۴۰۳

مولانا و شمس تبریزی در آینه ی ادبیات

  • کد خبر : 2577
  • 07 مهر 1399 - 7:20
مولانا و شمس تبریزی در آینه ی ادبیات
شمس تبریزی از جمله مفاخر تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم شناخته می شود که در اندیشه هایش رهیافتی برای رسیدن به ذات یکتای بی همتا قرار داشت از این رو شناساندن و معرفی آثار و داشتن نگاهی نو به سلوک فکری شمس به سبب گره خوردگی عمیق آن با مردم ، یک ضرورت است.

به گزارش نبض وطن، شمس تبریزی از جمله مفاخر تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم شناخته می شود که در اندیشه هایش رهیافتی برای رسیدن به ذات یکتای بی همتا قرار داشت. از این رو شناساندن و معرفی آثار و داشتن نگاهی نو به سلوک فکری شمس به سبب گره خوردگی عمیق آن با مردم ، یک ضرورت است . تا متون غنی فرهنگی ، به صورت پیراسته و پالایش شده در اختیار همگان قرار گیرد.
شمس تبریزی هم چنان یکی از چهره های ناشناخته تاریخ عرفان و ادب ایرانی- اسلامی است. بخش مهم شناختی که از او داریم، مدیون مولانا جلال الدین محمد بلخی است که شعر و عرفان خود را ارمغان او می داند و معانی آثارش را عطایا و افاضات وی . امّا شمس خود سخنانی دارد که در «مقالات» او گرد آمده است و دسترسی بدان را مدیون محمّد علی موحّد هستیم.
سخن گفتن از شمس بدون سخن گفتن از مولانا ممکن نبوده و این دو یکدیگر را به کمال رساندهاند، از این رو جدا کردن شمس و مولانا از هم ممکن نیست.
مولانا، فقیه، واعظ و شیخ مشهور قونیه بود و شمس، فقیهی بیقرار بود که مولانا او را مانند خورشید به شهرت رساند و شمس نیز مولانا را به درجهای از کمال رساند که بر سر زبان افتاد. متاسفانه شمس آن گونه که باید، شناخته نشده است و این اشعار او هستند که تا حدودی او را معرفی میکنند.
حتی پدر شمس هم او را آن گونه که باید کشف نکرده و او را دیوانه خوانده بود و بزرگان نیز از درک حال او عاجز بودند. شمس به دنبال خدا بود و هر جایی که نشانی از تعلقات دنیوی داشت، او را از آن سرزمین فراری میداد. ملاقات با اشخاص و سفر به نقاط مختلف، شمس را راضی نکرد و آوازه فقیه قونیه، او را به قونیه کشاند. پس از چند ماه خلوت و مصاحبت، به دلیل حسادت مریدان مولانا، شمس ، قونیه را به مقصد دمشق ترک کرد، اما با اصرار مولانا دوباره بازگشت. این بار هم حسادت مریدان باعث شد تا شمس برای همیشه مولانا را ترک کند. اکثر محققان ، معتقد هستند که این مدت از مصاحبت و همنشینی کافی بوده است و اگر این هم نشینیها بیش از دو سال طول میکشید، شاید راه رسیدن به عرفان برای مولانا هم طولانیتر می‌شد.
شیخ شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی (۵۸۲- ۶۴۵ ق) از بزرگان مشایخ صوفیه در قرن هفتم هجری است. دیدار او با مولوی باعث تحول شدید مولوی شد و باعث شد مولانا عاشق و شیفته او گردد. سخنان وی که در مجالس مختلف بر زبان آورده و مریدان گردآوری کرده‌اند، به نام «مقالات شمس تبریزی» به چاپ رسیده است.
درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر می‌دانیم که او در مقالات آنها را به نازک‌دلی و مهربانی توصیف می‌کند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی درباره پدر خود می‌گوید: «نیک‌مرد بود … الا عاشق نبود، مرد نیکو دگر است و عاشق دیگر.»
زندگی شمس تبریزی، در پرده‌ای از ابـهام پوشیده است. و این بخاطر متمایز بودن او از دیگران بوده است. چرا که وی با مردم روزگارش‌ از‌ هر‌ جهت‌ اختلاف داشت، «از قبول خلق» می‌گریخت و «شهرت خود را پنهان» می‌داشت. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی می‌گذرانید. گاهی به مکتب داری مـی‌پرداخت، و زمـانی شلواربند می‌بافت‌ و از‌ درآمد آن زندگی می‌کرد. چون به شهری وارد می‌شد مانند‌ بازرگانان‌ در کاروانسراها منزل می‌کرد و در پاسخ‌ افراد کـه بـه او مـی‌گفتند چرا به‌ خانقاه یا مـدرسه‌ای وارد نـمی‌شوی؟ به طـنز می‌گفت: «من خود را مستحق خانقاه نمی‌دانم» و بعلاوه چون اهل مدرسه، اهل لفظند، این نوع بحث نیز‌ کار‌ من نیست، و اگر بخواهم از مقوله لفظ خارج شوم و «بـه زبـان‌ خـود‌ بحث‌ کنم، بخندند و تکفیر کنند» و آنگاه می‌گفت: رهایم کنید کـه «من غـریبم و غریب را کاروانسرا لایق است». و نیز‌ می‌گفت «خدا‌ خود، مرا‌ تنها آفرید»
شمس تبریزی سال ۶۴۲ در ۶۰ سالگی با کیمیا خاتون ۲۵ ساله دختر محمد شاه (دختر خوانده مولانا) ازدواج می کند، کراخاتون مادر کیمیا خاتون، بعد از مرگ محمد شاه با مولانا عقد کرده بود .ثمره زندگی شمس و کیمبا خاتون یک فرزند بنام حجیب شکربر است. شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت می‌گذرانید و در یک جا قرار نمی‌گرفت، آنچنان که به روایت افلاکی: « جماعت مسافران صاحبدل ، او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشته است.»
شمس تبریزی در ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ قمری (۱۶ آذر ۶۲۳ خورشیدی) به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت، مولانا را دگرگون کرد.
جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی (۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران پارسی گوی است .
نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است . ایرانیان، افغان‌ها، تاجیک‌ها، ترک‌ها، یونانیان، دیگر مسلمانان آسیای مرکزی و مسلمانان آسیای جنوب شرقی در طی هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفته‌اند. اشعار او به‌طور گسترده‌ای به بسیاری از زبان‌های جهان ترجمه شده‌است. ترجمه سروده‌های مولوی که با نام رومی در غرب شناسایی شده به عنوان «محبوب‌ترین» و «پرفروش‌ترین» شاعر در ایالات متحده آمریکا شناخته می‌شود.
شاعر پارسی‌گوی مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز سه‌شنبه ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ قمری نزد مولانا رفت و مولانا شیفتهٔ او شد. در این ملاقات کوتاه وی دورهٔ پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال، مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشهٔ بشری است. مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:
زاهد بودم ترانه‌گویم کردی سر حلقه ی بزم و باده‌جویم کردی
سجاده‌نشینِ با وقاری بودم بازیچه ی کودکانِ کویم کردی
تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسه ی معتبر، تدریس می‌کرد و اکابر علما در رکابش پیاده می‌رفتند.
به جهت حسادت یاران مولانا ، از قونیه خارج شد وکسی نمیدانست به کجا رفته است .سرانجام نامه‌ای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. اما پس از مدتی باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنج‌ها و آزارها به شمس تبریزی رسید. او با همه عشق و علاقه‌ای که به صحبت مولانا داشت ، تصمیم به ترک قونیه گرفت.
در سال ۶۴۵ شمس تبریزی بی آنکه کسی آگاه شود، قونیه را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت. مولوی بی‌تاب مدام در جستجوی خبری از شمس تبریزی بود. بارها کسانی به او مژده می‌دادند که شمس تبریزی را در شام دیده‌اند و او مژدگانی‌ها می‌داد. با همین خبرها بود به امید یافتن شمس تبریزی دو بار به شام سفر کرد اما نشانی از او نیافت. شمس تبریزی به سلطان ولد گفته بود و چند بار این سخن را مکرر کرده که این بار بعد از ناپدید شدن به جایی خواهد رفت که کسی نشانی از او نیابد.
درباره مقصد سفر واپسین شمس تبریزی از قونیه در منابع موجود چیزی نیامده است، اما از اینکه در منابع قدیمی مزار او را در شهر خوی نشان داده‌اند، معلوم می‌شود که مستقیماً یا به‌طور غیر مستقیم به خوی رفته است. قدیم‌ترین جایی که از وجود مدفن شمس تبریزی در خوی ذکری رفته در مجمل فصیحی (تألیف‌شده در ۸۴۵) است که در حوادث سال ۶۷۲ می‌نویسد: «وفات مولانا شمس‌الدین تبریزی مدفوناً به خوی.»
اما گزارش معتبر دیگر در این باره، در منشآت‌السلاطین فریدون بیک است که در گزارش لشکرکشی سلیمان اول سلطان عثمانی به ایران در بازگشت او از تبریز به دیار روم آورده است که در سه روزی که در تابستان ۹۴۲ در خوی گذرانیده سلطان عثمانی «با حضرت سرعسکر سوار شدند و به زیارت مزار شریف حضرت شمس تبریزی مشرف گردیدند.
با گذشت قرن‌ها آرامگاه شمس تبریزی ویران گردید و از آن منار آجری به نام شمس تبریز بر جای مانده بود.
مولانا نیز ، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت. در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می‌گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:
بعد چل روز سوی خانه شدند همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این که شد آن گنج زیر خاک دفین
آثار وی عبارتند از : دیوان شمس . رباعیات . فیه مافیه . مثنوی معنوی . مجالس سبعه . مکاتیب

زهره طغیانی
کارشناس ارشد زبان وادبیات فارسی

لینک کوتاه : http://www.nabzevatan.ir/?p=2577

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.