به گزارش نبض وطن، امروز، دوشنبه ۲۶ آبان مصادف است با سالروز شهادت اسماعیل چراغی؛ فرماندهای که در فتنه سال ۱۴۰۱ در اصفهان به درجه شهادت رسید و مرتضی اسدی با نوشتن زندگی نامه این شهید در کتاب «کجایی؟» به گوشههایی از اخلاق و تقوای این فرمانده نیروی انتظامی پرداخته و صحنه هایی از مظلومیت نیروهای یگان ویژه را به تصویر کشیده است.
کتاب «کجایی؟» توسط انتشارات روایت فتح در ۱۸۴ صفحه به چاپ رسیده است. شهید اسماعیل چراغی متولد سال ۱۳۶۰ در زرین شهر و فرمانده گردان رزم یگان ویژه اصفهان بود که در مأموریت تأمین امنیت شهروندان، در آشوبهای خیابانی بر اثر اصابت گلوله معاندان نظام در شامگاه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ به شهادت رسید. بخش هایی از زندگی این شهید را در کتاب «کجایی؟» مرور می کنیم:

سرباز کف خیابان
پس از چهلم عمو، بی سر و صدا مراسم خواستگاری برگزار شد. با توجه به نسبت خانوادگی نزدیک، صحبت زیاد و تحقیقات لازم نبود. دختر عمو و پسرعمو برای صحبتهای آخر رفتند گوشهای از اتاق نشستند. اسماعیل به ساناز گفت «شاید توی زندگی با من، به اون آرامشی که فکرش رو میکنی، نرسی دختر عمو! من سربازم. هر وقت به حضورم نیاز باشه، باید سر کارم حاضر باشم. مثل کارمندها میز و صندلی ندارم. بندهای پوتینم رو سفت میکنم و میرم کف خیابون. به خاطر کارم، شاید از دوست و آشنا حرف بشنوید. ساعت رفت و آمدم مشخص نیست. زمان زیادی بیرون از خونه هستم اما درآمدم شاید در حد یه کارگر معمولی باشه. خوب فکراتو بکن دختر عمو! اگر همسفر زندگیم شدی، تا آخر عمر غلامتم. اگه قسمت نبود و مثل قصهها، عقد ما رو تو آسمونها نبسته بودن، برات آرزوی خوشبختی میکنم». (صفحه ۶۵)
برای رضای خدا کار کنید
از اوایل آبان ۱۴۰۰، کشاورزان اصفهان که برای وضعیت کشت پاییزه خود نگرانیهایی داشتند، در بستر خشک زاینده رود با برپا کردن چادرهایی تلاش کردند تا صدای اعتراض چندین ساله خود را به گوش مردم و مسئولان دولت جدید برسانند. روز چهارشنبه نیروهای یگان ویژه در حاشیه زاینده رود و پل خواجو مستقر شدند. اسماعیل نیروها را جمع کرد و چند دقیقهای برای آنها صحبت کرد؛ «بچهها! مردم را از خودتون بدونید. درکشون کنید. اینها یه عده کشاورزن که به دنبال احقاق حقشون تجمع کردن اما متاسفانه افراد سودجو و ضد نظام اومدن بینشون. اونها رو شناسایی کنید. هدف ما برخورد با اونهاست. جلوی مردم به اعصابتون مسلط باشید. به کسی، بیگناه آسیب نزنید. اجازه ندید اغتشاشگر موج سواری کنه و جولان بده. با افراد هنجارشکن، مقتدر برخورد کنید. با مردم سازش کنید و مراقب باشید آسیبی نبینند. برای رضا خدا کار کنید. اگر سلسله مراتب و فرماندهی کل قوا از شما راضی باشن، یعنی خدا از شما راضیه». (صفحه ۱۲۵)
رفتارهای پدرانه
پس از مدتها تصمیم گرفت خانواده اش را به مسافرت ببرد. اولین جایی که به ذهنش رسید، زیارت امام رضا(ع) بود؛ سفری که از ابتدای ازدواج آرزوی ساناز بود. از طرفی هم یکی از نیروهای گردان، مدتها بود که درخواست مرخصی و اماکن رفاهی مشهد را داده بود اما به دلیل بیانضباطیهای مکرر، درخواستش تایید نمیشد. اسماعیل از این موضوع مطلع شد. با وساطت و رایزنی، سهمیه مشهد خودش را به آن شخص داد. صدای بعضی از بچههای گردان درآمد و مثل همیشه از این کارهای عجیب اسماعیل دلخور شدند. اما اسماعیل همه کارهایش روی حسابکتاب بود. پس از اینکه کادر بیانضباط، از سفر مشهد برگشت، به یکی از افراد نمونه گردان تبدیل شد. همین رفتارهای پدرانه اسماعیل بود که سبب میشد بچهها از دل و جان تلاش کنند و عملکرد گردان بالا برود.(صفحه ۱۰۱)
یگان ویژه در ورزشگاه فوتبال
یکی دیگر از وظایف یگانهای ویژه کشور، برقراری امنیت ورزشگاه است. فوتبال، رشته ورزشی مهیج و پرطرفداری در ایران است. کنترل احساسات تماشاگران و خطرهای احتمالی بازی، فقط از عهده یگان ویژه بر میآید. یگانهای ویژه از جامعه آماری تماشاچیان حاضر در ورزشگاه، حالات روحی و روانی و سن آنها مطلعاند. بر همین اساس طوری برنامهریزی میشود و به نیروها آموزش میدهند که بازی با کمترین خطر و بیشترین آرامش برگزار شود.
بسیاری از کسانی که به ورزشگاه میروند، زیر سن بلوغند و از مسائل امنیتی و کار پلیس آگاهی کافی ندارند. نیروها در مواجهه با احساسات علاقهمندان، طوری رفتار میکنند که مردم مطمئن شوند، پلیس کنار آنهاست، نه مقابلشان. معمولا در بازیها، با شادی تماشاچیان، آنها هم احساساتشان را بروز میدهند و شاد میشوند؛ حتی اگر تیم محبوب خودشان باخته باشد. نگاه یگان ویژه به تماشاچیان، نگاه دوست، رفیق، همراه و همیار است. نیروهای آموزش داده شده، تماشاچیان میهمان هستند. در بازیهای پرتماشاچی، برنامههایی مثل مشاوره و ایستگاههای صلواتی هم انجام میشود.
هدف همه این کارها رقم زدن خاطره خوب و خوش برای تماشاچیان بازی است. نیروهای یگان ویژه، ساعتها پیش از شروع بازی در ورزشگاه مستقر و پس از رفتن همه، از ورزشگاه خارج میشوند. معمولاً پس از پایان بازی و خروج تماشاچیان از ورزشگاه هواداران عصبانی از باخت، چند حرف نامربوط بار بچههای یگان و سرهنگ چراغی میکردند. اسماعیل به روی خودش نمیآورد. انگار چیزی نشنیده باشد. گاهی به سبب این همه چشم پوشی، نیروهایش به او اعتراض میکردند ولی اسماعیل میگفت «جوون هستن و احساساتی. اگه با فحش دادن به من آروم میشن، بذارید فحش بدن. طوری نیست». (۱۰۸ و ۱۰۹)
توطئه دشمن برای تخریب چهره نظامیان
نیم ساعتی گذشت. دوستان صیاد، کلافه شده بودند و کم کم شروع به غر زدن کردند. اسماعیل دو دل شده بود که برگردند خانه یا چند دقیقه دیگر صبر کنند. چشمش به چند موتور سوار افتاد که وارد کوچه بنبست شدند. دو موتور و چهار نفر بودند. صیاد با تعجب گفت «سرهنگ! اینها چرا لباسهای ما رو پوشیدن؟ بچههای یگان هستن؟ مگه ماموریته؟» اسماعیل بدون اینکه جواب صیاد را بدهد، با نگاهش حرکات موتورسواران را زیر نظر گرفت.

موتور سوارها که لباس یگان ویژه به تن داشتند، پیاده شدند. نگاهی به اطراف انداختند. یکی از آنها تلفن همراهی را از جیبش درآورد و شروع به فیلمبرداری کرد. سه نفر دیگر با باتوم به جان ماشینها افتادند و با فریاد، شروع به شکستن شیشهها کردند و به ماشینهای پارک شده کنار کوچه آسیب رساندند. با اشاره اسماعیل، همگی به طرف آن چهار نفر حمله کردند. اسماعیل تلفن همراه را از دست فیلمبردار گرفت و بدون درگیری خاصی هر چهار نفر دستگیر شدند. پس از تحویل دادن آنها به نیروهای امنیتی، اسماعیل و بچههای بسیج به طرف خانه برگشتند. این، یکی از شگردهای ضد انقلاب بود که با پوشیدن لباس نیروهای نظامی اقدام به تخریب اموال شخصی مردم یا اموال عمومی میکردند تا چهره نظامیان پیش مردم خراب شود. با واکنش سریع اسماعیل، از آبروریزی و تهمتی بزرگ به بچههای یگان ویژه جلوگیری شد. (صفحه ۱۵۵)




